دلم به حال دلم سوخت
شنبه 90/4/25 10:42 صبح| | نظر
سلام لیلای مدام مجنون
ای آرزوى دل مشتاقان و اى منتهاى مقصود محبان
به قضایت خوشنود و در انتظار نعمت دیدارت همه را عطا کرده ، تا براى مقام رضایت برگزیده و از براى فراق و هجرانت در پناه خود بگیری
لیلا ای که مجنون از شیرینی محبت ات چشید و از تو آموخت ذکر های مگویت را
پس مجنون هر لحظه شکرت کند و مدام به طاعت ات مشغول (1)
شکر که مجنون را از قبیله تنهایی خواستی تا تنها به تو شادمان و خوش باشد ، از دل ناله شوق کشد و همه عمر با آه و ناله باشد
این گنگ خوب دیده را بنده گانی عاصی ، شاکی ، ظالم و جفا پیشه احاطه کرده اند که همه کور و کر به قلبش دشنه خشم نشان میدهند
کنون لیلا دیر گاهی است که مجنون شب را با کاسه خون چشمانش صبح میکند
هر شب کهف نشین شده ام ، تا در آن خلوت دلخواسته برایت ناله کنم از جبرشان ، از دنیای بندگانت بریده ام و تنها آمالم مولایم است
نه روز و نه شب ، نه خواب و نه بیداری
نه لذت و نه شعفی
تنها درد ، درد ، درد
طاقت و تابم رفته
دلسیرم دلتنگم دلگیرم ولی بسوزان که تو خواستی ای و مقدر توست و مجنون بر توکل توصیه شده ام (2)
سجادت آن زمان که پیمان بندگی بست میدانست که آوراه تو خواهد بود وخواهد بود پس رضا ام
اما غم بر مجنون ات شدت گرفته
از هر سو آواری میشود و این تن نحیف رنجور تر شده
مبادا نگه لطفت ات را دریغ کنی
طاقتی از مجنون خاکی ات نمانده که نیمی از سال سوخته و این شش ماه شصت سال بر مجنون بینوا گذشت
ببین پیر شده ام
ببین تاب و توان ادامه ره ندارم
مبادا تو لیلا نیز به مانند بنده عاصی ات بعد از این سیل جفا به خود واگذاری ام
مبادا مراقبم نباشی
مبادا تنهایم گذاری
مبادا نظر لطفت با خسته ترین مرد آواره ات نباشد ... تو کریم ای و من محتاج
که معاصی در هر طرفم به کمین اند
که جز تو امیدی مرا نمانده است ، در این بی راه بد فرجام
پس کیست بهتر از تو آگاه به احوال مجنونش
پناهم ده
لیلا میشنوی؟ میبینی؟
مرا طاقتی نمانده و سختی بر من این شکسته شدت گرفته
کارم به جایی رسیده که جنــــون ، مجنونِ ، سجاد لیـــــلا می شود.. گاهــی
گاهی!
رفته بودم به حرم رئوف ات به آرزوی پرواز،اما..
افسوس ، چه بسیار زنجیرها بال پروازم را بسته بود..
کاش بسته بود که بال پروازم را شکست
شنیده ای "ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد"
نگذاشت ضامنم شوند
باز هم تیغ باید می برید و مجنون سزاوار ترین بود
*اللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ (قَصَّرَتْ) بِی أَعْمَالِیوَ قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی (آمَالِی)
اى خدا غمى بزرگ در دل دارم و حالى بسیار ناخوش و اعمالى نارساو زنجیرهاى علایق مرا در بند کشیده و آرزوهاى دور و دراز دنیوى از هر سودى مرا باز داشته.. (3)
دلم به حال دلم سوخت
کنون ناتوانم
نه بندگی ات توانم و نه طاقت دوری ات
فراق
فراق
فراق
تمام آنچه سهم من شد ... از دست به دامان شدن هایم..
باران همیشه برایم تو را یاد می آورد لیلا نمیدانم هوای بی سامانی اش به چشم هایم بسته است یا دلم
اخر خیال بی تو شدن میکشد مرا ... کارم به روزگار جدایی نمیکشد
دلگیرم از حرف هایی که در گلوی حرف هایم گیر کرده و باید باز رسوب کند تا بنده نلرزد که اگر بلرزد جان خواهم داد
و مجنون خسته ، دلسیر ، نالان است اما باز برایت سر به سجده گذاشته
باز برایت ناله بندگی کند
چه باک که جفا شدت گیرد
چه باک که هر دم زخمی نو تن مانده اش را شلاقی زند
چه باک این نیزه های تهمت قلبش بدرند و آبرویش بپاشند
که دیر زمانی است بی حرمت اش کرد
چه باک نومیدم ، پیر شده ام
که تو لیلای منی
اگر کم آورده ام ، بعد از این همه جفا، اگر تاب و تحملم ذره ذره رو به پایان است
دلخوشم که در آخرین لحظاتم به تو مشتاقم
آری تنها تو میدانی غوغای دل مجنون از چیست
و خاستگاهش کجاست
پس این درد را پایان ده وسکینه ای برای قلب عاجزم فرو فرست
غروب که سربزند من خواهم رفت!
آه .... فقط چند لحظه مانده ...... تا برایت دق کنم
اَنَا صاحِبُ الدَّو اهِى الْعُظْمى :::: منم صاحب مصیبت های بزرگ
مناجات محبین -1
کدام توکل؟ - 2
دعای کمیل -3
دارم دق میکنم
اِلهى لاتَرُدَّ حاجَتى وَ لاتُخَیِّبْ طَمَعى وَ لاتَقْطَعْ مِنْکَ رَجاَّئى وَ اَمَلى
خدایا حاجتم را باز مگردان و طمعم را به نومیدى مکشان و امید و آرزویم را از درگاهت قطع مفرما
اَلّلهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ
اسیر شده ام
در هوای نفس
إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَةً خدایا به تو شکایت مىکنم از نفس زشتم که مرا بسیار به بدیها وا مىدارد و به هر خطا سبقت مىگیرد و به معصیتت بسیار حریص است
آرشیوها
غیرآرشیویها
-
شمشیر فروش ها همه آمده اند...
آه
آنان که آرمیده تسبیح گویند
دلخون تر از همیشه کناری نشسته ام/من عاشقم! بدون صدا ضجه میزنم
مردم چه می کنندکه لبخندمی زنند؛غم رانمی شودکه به رویم نیاورم
کارجنون مابه تماشا کشیده است/ ما را غبار محمل لیلا نوشته اند
صدایم؟ می شنوی مرا؟
دلم به حال دلم سوخت
می گفت
برای نیمه شب . من الغریب الی الحبیب
نجوای مضطر
کیست؟
سکوت کن!
آرام نمیشود
دلخون تر از همیشه کناری نشسته ام/من عاشقم! بدون صدا ضجه میزنم
[عناوین آرشیوشده]